آه ، باران
ریشه در اعماق اقیانوس دارد - شاید
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران .
یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،
شهر سوگواران .
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند .
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،
همچنان که نام ها در ننگ !
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .
آه ، باران ،
ای امید جان بیداران !
بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم
آیا، چیره خواهی شد ؟
سلام
این عکس فوق العاده ست
آه باران ٬ باران
شیشه ی ژنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟! ...
شاد و پیروز باشی .
نظر لطف دارید
از اینکه بهم سرزدی ممنونم
باز هم بیا