آه ، باران

 

آه ، باران

 

ریشه در اعماق اقیانوس دارد -  شاید  

این گیسو پریشان کرده

بید وحشی باران .

یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،

شهر سوگواران .

 

 هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش

ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :

رنگ  این شب های وحشت را

تواند شست آیا از دل یاران ؟

  

چشم ها و چشمه ها خشک اند .

روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،

همچنان که نام ها در ننگ !

 

 هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .

آه ، باران ،

ای امید جان بیداران !

بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم

آیا‌، چیره خواهی شد ؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
پریدخت شنبه 14 آبان 1384 ساعت 22:36 http://pary.blogsky.com

سلام

این عکس فوق العاده ست

آه باران ٬ باران
شیشه ی ژنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟! ...

شاد و پیروز باشی .

نظر لطف دارید
از اینکه بهم سرزدی ممنونم
باز هم بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد