-
خانه نو
سهشنبه 18 فروردین 1388 10:55
اگر خدا بخواد می رم به خونه جدید از اینجا به خونه جدیدم بیاین
-
بوی عیدی بوی توپ
پنجشنبه 22 اسفند 1387 15:54
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو بوی یاس جا نماز ترمه مادربزرگ با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخورده لای یه کتاب با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه شوق یک خیز...
-
عشق
چهارشنبه 14 اسفند 1387 10:36
هر عشق هماره عظیم ترین و مهم ترین عشق جهان است. عشق چیزی همچون یک کلوچه نیست که بتوانیم به قطعات بزگ و کوچک تقسیمش کنیم فقط یکی و سراسر عشق است.
-
یلدا
شنبه 30 آذر 1387 14:21
شب یلدا پای کرسی صحبت از آمدن و رفتن بود مادرم گفت که عمر همچو دریاست ولی می ترسم خشک شود کوزه ات را پر کن (سهراب سپهری)
-
باز باران
دوشنبه 4 آذر 1387 18:44
یه شعر یه دنیا خاطره باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو، باز هر دم می پرند، این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران: گردش یک روز دیرین؛ خوب و شیرین توی...
-
تنهایی
سهشنبه 7 آبان 1387 23:22
در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکار از کسانی که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهایی ما
-
مادر
چهارشنبه 5 تیر 1387 14:23
نیمی از من مال تو نیم دیگر هم مال تو تمام قلب و احساسام وقف تو به خدا دگر چیزی ندارم همان هم مال تو جان ناچیزم فدای موی تو مادرم ای عصاره ایمان ای چکیده ایثار ای خود عشق عاشق بودن و عاشق ماندن را به من هم بیاموز
-
راز بقا
چهارشنبه 8 خرداد 1387 08:50
هر روز صبح در آفریقا آهوئی از خواب بیدار می شود که می داند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نشود و شیر که می داند باید از آهو تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشی یا آهو مهم آن است که با طلوع آفتاب با تمام توان شروع به دویدن کنی (نلسون ماندلا)
-
Listen and Silent
دوشنبه 6 خرداد 1387 22:47
Listen and Silent are two words with same alphabets and are very important for frindship because only true friends can listen to you when you are silent
-
تبر آرزو
شنبه 4 خرداد 1387 23:05
یک هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند باشه نه اینکه هیزمش زیاد یاشه. تبر ما انسان ها باورمان است نه آرزوهایمان
-
سلام آخر
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 22:44
(تقدیم به همه آنانی که کوتاه زمانی با هم بودیم) سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای قطره شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای...
-
زیبا سلام
یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 16:44
زیبا سلام .زیبا هوای حوصله ابریست .چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا .زیبا کناره حوصله ام بنشین .بشین مرا به شط غزل بنشان ،بنشان مرا به منظرۀ عشق ،بنشان مرا به منظرۀ باران ،بنشان مرا به منظرۀ رویش .من سبز می شوم زیبا .زیبا تمام حرف دلم این است؛ من عشق را به نام تو آغاز کرده ام .در هرکجای عشق که هستی...
-
رویای کودکی
سهشنبه 30 بهمن 1386 16:41
کاش این رویاها برگردد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 بهمن 1386 22:54
کاغذ سفید را هر چه قدر هم که تمیز و زیبا باشد کسی قاب نمی گیرد، برای ماندگاری در ذهن ها باید حرفی برای گفتن داشت
-
آتش عشق
شنبه 24 آذر 1386 13:33
آتش عشق تو در جان خوشتر است جان ز عشقت آتش افشان خوشتر است هر که خورد از جام عشقت قطره ای تا قیامت مست و حیران خوشتر است تا تو پیدا آمدی پنهان شدم زان که با معشوق پنهان خوشتر است درد بر من ریز و درمانم مکن زان که دردتو ز درمان خوشتر است....
-
ما همسایه ی خدا بودیم
یکشنبه 18 آذر 1386 11:32
شاید مرا دیگر نشناسی، شاید مرا به یاد نیاوری. اما من تو را خوب می شناسم. ما همسایه ی شما بودیم و شما همسایه ی ما و همه مان همسایه ی خدا یادم می آید گاهی وقتها می رفتی و زیر بال فرشته ها قائم می شدی و من همه ی آسمان را دنبالت می گشتم؛ تو می خندیدی و من پشت خنده هایت پیدایت می کردم خوب یادم هست که آن روزها عاشق آفتاب...
-
صید دل
پنجشنبه 15 آذر 1386 13:41
میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس زبان آتشینم لیکن در نمی گیرد چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس مرغان وحشی را ازین خوشتر نمی گیرد سخن در احتیاج ما و استغنای معشوقست چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی گیرد من آن آینه را روزی بدست آرم سکندروار اگر می گیرد این آتش زمانی ور نمی گیرد خدا را رحمی ای منعم...
-
هدیه
دوشنبه 21 آبان 1386 14:05
مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی به خانه آمد دید دختر سه ساله اش گران ترین کاغذ کادوی کتابخانه اش را برای زینت یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد بسیار عصبانی شد ودختر کوچکش را تنبیه کرد. دختر هم با گریه به بستر رفت و خوابید . روز بعدوقتی که مرد از خواب بلند شد دید که دخترش بالای سرش نشسته ومیخواهد این جعبه را به او...
-
غربت
پنجشنبه 17 آبان 1386 21:00
پاییز با تو از راه رسید ... و پرنده های غریب آرزوهایمان چه آزادانه پر گشودند به سوی دستانت چه غریب در پشت پنجره های غربت صدایمان را به آسمان فرستادیم تا از فرشته ها ارمغان پاییز را بگیریم ... و چه زیبا بود لحظه هایی که نگاهمان تلاقی عشق دو کبوتر را به یاد می آورد... تو با برگها به زمین آمدی و با نسیم صبحگاهان از خاطره...
-
خدایا
دوشنبه 14 آبان 1386 15:43
خدایا! می توان با یک زیرانداز ساده زیر سقف آسمان خوابید و دغدغه نداشت می توان شب به شب با نان خالی عشق ساخت و غمی به دل راه نداد می توان لبخند ها راغنیمت شمرد و فقط در خلوت اشک ریخت می توان بی هیچ غصه ای نفس کشید و دلشوره ای نداشت و از اندوه و رنج، آه کشید خدایا! سوزش سرما هم بی معنا می شود اگر وجود آدم را از عشق و...
-
فرشته
یکشنبه 13 آبان 1386 16:36
فرشته تصمیمش را گرفته بود.پیش خدا رفت و گفت: خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است. خداوند درخواست فرشته را پذیرفت فرشته گفت تا بازگردم، بالهایم را اینجا می سپارم؛این بالها در زمین چندان به کار من نمی آید خداوند بالهای فرشته را بر روی پشته ای از بالهای دیگر...
-
امید
دوشنبه 7 آبان 1386 14:06
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد . آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند . هر روز...
-
تو را دوست میدارم
یکشنبه 31 تیر 1386 23:15
تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می شود،برای خاطر نخستین گل برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه...
-
سیبی از درخت وسوسه
یکشنبه 3 تیر 1386 22:09
سیبی از درخت وسوسه نامت چه بود؟ آدم فرزندِ کی ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت محل تولد؟ بهشت پاک اینک محل سکونت؟ زمین خاک آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است. قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک روز تولدت؟در...
-
ماه
سهشنبه 1 خرداد 1386 22:52
-
رسم روزگار
دوشنبه 3 اردیبهشت 1386 00:13
دنیا را بد ساخته اند کسی را که دوست میداری تو را دوست نمی دارد. کسی که تورا دوست دارد تو دوستش نمی داری اما کسی که دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین روزگار هرگز به هم نمی رسید و این رنج است ..... زندگی یعنی این .....
-
یا حسین
جمعه 13 بهمن 1385 23:05
با اجازه یاس وحشی
-
یلدای عشق
دوشنبه 27 آذر 1385 23:49
حکایت از آنجا شد آغاز که تو دفتر شعر من را نخواندی و باور نکردی که یلدای عاشق شب بی هراس تولد شب تازه های شکفتن شب باربندان کولی وشان است. و قصه چنین ماجرا داشت : که تو در میان سبدهای پربرگ پاییز شگفت از نگاه پرنده سر انجام گل را به اندیشه مرگ گلدان کشاندی و باور نکردی که هر نسترن جان سر چشم نرگس گذارد. و اینک فسانه...
-
عشق
پنجشنبه 9 آذر 1385 02:04
اگه شب خوابت نبرد به آسمون نگاه کن ستاره هارو بشمار اگه کم اومد برو قطرات بارون رو بشار اگه کم اومد به عشق فکر کن چون هرگز کم نمی یاد!!!!!!!!!!!! !!!
-
مرا یا د آر
پنجشنبه 27 مهر 1385 00:04
مرا یا د آر در شبهای بی مهتاب و بی تو ای امید من به دشت خاطراتم برگ ریزان است همیشه در میان باغ عشقم غنچه یادت شکوفا است دگر برق نگاهت را مگیر از من نمی دانی بریدم من از همه زنجیر الفت را پرنده های شوقم را ببین با اشتیاقی آتشین سوی تو می آید دگر مگریز از پیشم مرا مگذار تنها با تن تب دار سوزانم مرا با دستهای پربهار خود...