ای عشق !
آزادم کن
تا چون مرغابیان مهاجر ،
از این مرداب ملال پر کشم .
ای عشق !
آزادم کن
تا چون سیلی که می موید و می خروشد ،
به دریا روم .
ای عشق !
آزادم کن
تا چون آتش بی لگام جنگل ،
تا چون تندری که به بانگ بلند می خندد
تاریکی را بدرم
و بنیاد غم را بر اندازم .
ای عشق ،
آزادم کن .