وقتی که بارون می یاد
قطره هاش دونه دونه
میریزه
دستاتو باز می کنی
به اندازه هر چندتاش
که تونستی بگیری
دوستم داری
ولی به اندازه
اون قدری که نتونستی بگیری
من دوستت دارم
آه ، باران
ریشه در اعماق اقیانوس دارد - شاید
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران .
یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،
شهر سوگواران .
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند .
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،
همچنان که نام ها در ننگ !
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .
آه ، باران ،
ای امید جان بیداران !
بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم
آیا، چیره خواهی شد ؟